مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نور زندگی ما

ییلاق+ از شیر گرفتن

سلام عزیزکم الان ساعت 4 بعد از ظهره و شما خوابیدی(البته بعد کلی نق نق ، رو پای مادر جون خوابیدی) منم فرصت رو غنیمت شمردم که بیام بگم چی ها شد: هفته پیش تو قبل تعطیلات ارتحولی از تهران اومدیم شمال و دوشنبه شب رفتیم ییلاق پدر شوهر خاله هدی توی لهه(بالاتر از شیخ موسی). به به چه هوایی. شب ها با لباس زمستونی می خوابیدیم، کنار بخاری. روز ها هم با استین بلند، و کلاه افتابی ... روز دوم پدر جون و مادر جون هم اومدن و از اونجایی که شما اونجا رو خیلی دوست داشتی و فقط می خواستی بری تو تراس و حیاط و بیرون، اصلا من و تحویل نمی گرفتی، خیلی یهویی تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت. روز اول به شدت خانم بودی و فقط سه بار خیلی محترمانه گفتی می می، منم جواب دادم ...
18 خرداد 1392

عكس آتليه+31/2/92

سلام طلا طلاي من امروز اخرين روز ارديبهشته، ماهي كه من خيييلي دوسش دارم. دو سه روزي هست كه اومديم بابل ، البته بدون بابايي. پدر جون و مادر جون اومده بودن تهران، ما هم باهاشون فرار كرديم هه هه. تقريبا 3 هفته شايدم بيشتر بود كه تهران بوديم. دوره پر مهموني بود :دي ديگه همش من و شما توي اشپزخونه بوديم. يه كم نياز به استراحت داشتيم.و لذااااا، فرار كرديم . البته خدا بخواد بابايي امشب كارش تموم ميشه و مياد. قول عكساي اتليه ت و داده بودم اينم از اين: ببخشيداااااااااا اسپند دم دست ندارين، صلوات يادتون نره   يادم رفت بگم . عكس ها رو آتليه نازنين گرفتيم     آخ كه يادم مياد سر اين عكس چقدر گريه كردي، دلم ...
1 خرداد 1392
14433 0 13 ادامه مطلب
1